درباره ما

معمولاً شهروندان ناآشنا با علم اقتصاد تصوّر می­کنند این علم نیز مانند فیزیک یا پزشکی و مهندسی، علمی است با بنیان­‌ها و روش­‌ها و برنامۀ پژوهشی مشخص مورد توافق همۀ اقتصاددانان. شاید نخستین و مهم­ترین واقعیتی که لازم است عامّۀ مردم در مورد دانش اقتصاد بدانند، نادرست بودن همین تصوّر در مورد استحکام و مقبولیت عمومی این رشتۀ علمی است. واقعیت این است که جامعۀ اقتصاددانان بیشتر اختلاف دارند و کمتر توافق. در واقع عالمان و پژوهشگران این علم حتّی در مورد اصولی­ترین مسائل مانند روش علمی و مسئلۀ اصلی دانش اقتصاد و حتّی نام مناسب برای این دانش نیز اتفاق نظر ندارند (کسی مانند هایک که برندۀ جایزۀ نوبل اقتصاد است نامگذاری «اقتصاد» (economics) را صحیح نمی­داند و «دانش مبادلات» (catalactic) را نام صحیح‌­تری برای این علم تلقی می­‌کند).

و موضوع صرفاً به این سادگی‌­ها نیست که تصوّر کنیم اقتصاد «هنوز» یک علم جوان است و «تاکنون» به استحکام و قطعیت فیزیک نرسیده است. حقیقت گریزناپذیری که باید متواضعانه و واقع­بینانه پذیرفت این است که دانشی با دستور کار «مطالعۀ قوانین رفتارها و انتخاب­‌های مختارانۀ انسان و پیامدهای ناخواستۀ اجتماعی رفتارهای فردی»، اصولاً هیچ­گاه نمی­تواند به استحکام و یکپارچگی و قطعیت علومی مانند فیزیک یا زیست­‌شناسی دست یابد.

«مکتب اتریش» یکی از نحله­‌های مختلف تفکر اقتصادی است که از بدو تولّد خود  بر این تفاوت ذاتی علم انسانی و علم طبیعی واقف بوده و هیچگاه سودای خام دانش اقتصاد به مثابه یک علم دقیق را به سر راه نداده است. همکاران این وبسایت عموماً با آموزه­‌های این مکتب همدلی دارند و می­‌کوشند تا ابعاد بیشتری از اندیشۀ اقتصادی مکتب اتریش را مطرح و معرفی کنند. قدمت اندیشه­‌های اقتصادی مکتب اتریش دست­کم به قرن نوزدهم باز می­گردد و نام «مکتب اتریش» صرفاً به کشور اتریش (یا در واقع امپراطوری اتریش­‌ـ­مجارستان) به عنوان زادگاه اقتصاددانان بنیانگذار این مکتب اشاره دارد و حاوی هیچ دلالت دیگری نیست.

اقتصاددانان مکتب اتریش با اعتقاد راسخ به دوگانگی ذاتی علوم انسانی و علوم طبیعی، روش تجربی را برای علم اقتصاد مناسب نمی‌­دانند و بر همین اساس معتقدند متغیرهای کلان همگن (مانند تقاضای کل، سطح عمومی قیمت‌­ها، نرخ رشد اقتصادی و..) تقریب­‌هایی بسیار کلّی و انتزاعی هستند که مهم­ترین تغییرات کیفی اقتصادی توسّط آن­ها نموده نمی­‌شود. بنابراین استفاده از این متغیرهای کلان رایج و مشهور برای تبیین رخدادهای اقتصادی، بیشتر گمراه­‌کننده است تا راهنما. از همین رو در ادبیات اقتصاددانان مکتب اتریش بر مفاهیم کلّی ناهمگنی نظیر ساختار سرمایه، ساختار قیمت­‌ها، ساختار زمانی تولید و… تأکید می­‌رود؛ مفاهیمی که به دلیل پیچیدگی ناشی از لحاظ کردن ناهمگنی اجزاء، بیان ریاضیاتی­ و آماری ندارند (یا هنوز ندارند).

 اقتصاددانان مکتب اتریش از پول و تورم و نرخ بهره و.. تعریف و درک دقیق و متفاوتی دارند و در همۀ نظریه­‎پردازی­های خود به این تعاریف پایبند باقی می­‌مانند. آن­ها این پدیده‌­های اقتصادی را به صورت حاصل برآیند کنش­‌ها و رجحان­‌های فردفرد انسان­‌ها در بازار آزاد می­‌بینند و به همین جهت است که هرگونه دخالت دولت برای اثرگذاری بر این گونه متغیرها را مضرّ، غیرعقلانی و غیراخلاقی می­‌دانند. سیاستگذاری اقتصادی به معنای تنظیم بازار و تثبیت اقتصاد و کنترل این متغیرهای کلان بازاری، مانند این است که دولت مجاز و موظف باشد تا متغیّرهایی مانند نرخ رشد موالید یا ضخامت تنۀ درختان یا رنگ مناسب بال پروانه­ها را کنترل و تنظیم کند.

پیروان مکتب اتریش رادیکال­ترین هواداران بازار آزاد هستند. دانشگاه و دولت به ندرت این اقتصاددانان را جدّی گرفته­‌اند و جامعۀ روشنفکریِ عموماً چپگرا آن­ها را خصم تئوریک خود می­‌پندارد. تصوّر غالب و رایج بر این است که اقتصاد می­‌خوانیم تا بتوانیم سیاست­های اقتصادی مناسب را طرّاحی و توصیه کنیم در حالی که یکی از اصول اساسی اقتصاد مکتب اتریش، نفی هرگونه سیاست­گذاری اقتصادی است: بگذارید بازار کار خودش را بکند. ممکن است بازار در برخی مواقع و نقاط نتواند هماهنگی‌­ها و نتایج دلخواه و مطلوب ما را ایجاد کند امّا هرگونه کنترل و تنظیم آن در نهایت به نتایج نامعلوم و محتملاً ناگوارتری خواهد انجامید. دخالت در بازار، دخالت در سازوکاری است که نحوۀ دقیق عملکرد آن بر هیچکس به طور کامل آشکار نیست و نمی­‌تواند باشد چراکه این نهادِ متشکل از اذهان انسانی، همواره با گذر زمان و بروز تغییرات تاریخی و فرهنگی و تکنولوژیک در حال تطوّر و تعدیل و اصلاح خویش است. دخالت خودسرانۀ سیاستمداران و اقتصاددانان برای تنظیم چنین سازوکار پیچیده­ و پویایی، مطلقاً نامعقول و مطلقاً نابایسته است.

باید توجّه داشت که فلسفۀ نفی سیاست­های تثبیت و بازتوزیع از سوی پیروان مکتب اتریش، بی­‌تفاوتی آن­ها نسبت به سرنوشت کارگران و اقشار فرودست  نیست بلکه آگاهی و آگاه­سازی جامعه از این واقعیت است که هرگونه محدود کردن آزادی اقتصادی با هدف یا بهانۀ حمایت از این اقشار، مستلزم تحمیل هزینه­‌هایی سنگین و عموماً نامرئی و معطوف به آینده است که بیش از همه بر گردۀ خود این اقشار وارد خواهد آمد. بنابراین دغدغه‌­مندی­های عدالت­‌طلبانه و انسان­‌دوستانه را نمی­‌توان و نباید از کانال سیاستگذاری دولتی دنبال کرد؛ مگر آن که پیشاپیش خواسته باشیم به بهای اندکی بهتر شدن وضعیت در کوتاه­‌مدت، وضعیت ناروشن محتملاً بدتری را در آیندۀ نامعلوم به خود و نسل­های بعدی تحمیل کنیم.

بازار آزاد یکی از مهم­ترین مکانیسم­‌های تطبیق یافتن انسان­‌ها با مضایق معیشتی فردی و اجتماعی است و هرگونه مداخله در آن در حکم تضعیف و تخریب مکانیسم­‌های خودجوش بازسازی­‌کنندۀ اقتصاد است. وقتی قیمت­‌ها به هر نحو با هر نیّتی توسط دولت دستکاری می­شوند، اطلاعات اقتصادی در دسترس انسان­ها اطلاعاتی مبهم و غلط خواهند بود و تصمیمات مصرف و پس‌­انداز و سرمایه­‌گذاری که بر مبنای این اطلاعات غلط اتخاذ شده باشند ناگزیر تصمیماتی غلط و ناسازگار هستند. چنین تصمیمات ناسازگاری یا به شکست می‌انجامند، یا به موفقیتی کمتر از آن چه برایشان ممکن بود می­‌رسند، و یا تبعاتی منفی و بلندمدت و ناپیدا به بار می­‌آورند که دامن آیندگان را خواهند گرفت. بنابراین از دیدگاه اقتصاددانان مکتب اتریش، توسعۀ اقتصادی دهه­‌های اخیر جهان به رغم سیاست‌­های اقتصادی دولت‌ها صورت گرفته است، نه به دلیل این سیاست­‌ها.

 اگر مرزها به روی نقل و انتقال کاملاً آزادانۀ کالاها و کارگران و سرمایه‌­ها باز بود، اگر ثروت­‌های ملّی به معنای واقعی کلمه ملّی بودند و مالکیت و درآمدهای آنها  به تک­‌تک شهروندان واگذار می­‌شد، اگر دولت­‌ها کلیدی­‌ترین عنصر بازار یعنی پول را تحت کنترل کاملاً دلبخواه و فاقد نظارت خود نداشتند، و اگر آتش جنون­آمیز دشمنی­‌ها و برتری­‌طلبی‌­های نژادی و ایدئولوژیک و… توسط دولت­­‌های ملّی دامن زده نمی­‌شد و مرغوب­‌ترین منابع مادّی و انسانی بشر بی­‌چون­‌وچرا در خدمت جنگ و ارتشداری قرار نداشت، آن­گاه جهان نظم دیگری را تجربه می­‌کرد  و منطقاً نمی‌­توانست شاهد چنین شکاف­‌های هنگفتی در درآمدهای دهک­‌ها مختلف و کشورهای مختلف، تهی­‌سازی منابع، رشد نامتوازن و.. باشد. در چنین جهانی سرمایه­‌داران همیشه سرمایه‌­دار باقی نمی­ماندند بلکه وقتی شکست می­‌خوردند با اعتبارات از هیچ خلق شدۀ دولتی و از جیب ضعیف­‌ترین اقشار حمایت نمی­‌شدند و ناچار بودند عقوبت قمارهای کورکورانۀ خود را با ورشکستگی پس دهند. در چنین جهانی کارگر همیشه کارگر باقی نمی­‌ماند و برای توسعۀ قابلیت­‌های خود و تبدیل شدن به استادکار و صنعتگر و کارآفرین و سرمایه­‌دار راه بسی هموارتری داشت؛ بنابراین اصولاً طبقۀ کارگر اعضایی مشخص و مادام­‌العمر نداشت تا بخواهند برای استیفای حقوق ادعایی استثمار شدۀ خود کاربرد سطوح کم یا بیشی از خشونت را مشروع بدانند.

تصوّر جهانی که در آن نه دولت‌ها و نه اتحادیه‌­های کارگری از آمد و شد سرمایه­‌ها و کالاها و کارگران با ملیّت­‌های گوناگون به صنایع و مناطق مختلف جلوگیری نکنند دشوار است. امروزه همۀ احزاب قدرتمند سیاسی راست و چپ، هم در کشورهای توسعه­‌یافته و هم در کشورهای عقب­‌مانده و در حال توسعه، با دلایل مشابهی به شدّت با چنین انگارۀ مطلقی از اقتصاد و تجارت آزاد مخالفت می‌­کنند. جهان پس از تجربۀ مرکانتیلیسم صریح و آشکار در سده­‌های گذشته، فقط چند صباحی تجارت آزاد را تجربه کرد ولی پس از بروز جنگ­‌های جهانی و اردوکشی جنگ سرد وارد دوران نئومرکانتیلیسم یا مرکانتیلیسم پنهان شد: امروزه حتّی لیبرال­ترین لیبرال­ها نیز فقط شعار آزادی اقتصادی را سر می­دهند در حالی که عملاً حمایت از اقتصاد ملّی را خط قرمز می­‌دانند و برای پیشبرد این هدف از اِعمال هیچ محدودیتی بر آزادی اقتصادی رویگردان نیستند.

امّا آرمان بازار آزاد از جمله شامل احقاق چنین حقوقی است: کارگر و سرمایه­‌دار حق دارند در هر نقطه­‌ای از جهان که مایل و قادر هستند به کار و تولید بپردازند. بنابراین بازار آزاد کار می­‌کند امّا بهترین کارکرد آن به شرطی و به میزانی است که حقوق مالکیت و آزادی تجارت، کاملاً احقاق شده و مورد هیچ­گونه تعرضی قرار نگیرند.

آن­چه امروزه در جهان و ایران می­‌بینیم و از آن رنج می­‌بریم، نتیجۀ بازار چارمیخ است نه بازار آزاد. و توصیه به مداخلات بیشتر دولت، توصیه به پیشرفت در مسیر تعمیق و تشدید همین وضعیت موجود و هرچه گرفتارتر شدن انسان در هزارتوی فروبستۀ سرمایه­‌داری فاسد مستظهر به پشتیبانی دولت است که روشنفکران ما به هر دلیل خوش دارند آن را «بازار آزاد» یا «نئولیبرالیسم» بنامند و بدین ترتیب ذهن خود و مخاطبان خود را از دانستن منشأ مشکلات کاملاً منحرف و محروم کنند.

غالباً تصوّر می­شود که یک معرفت غیرتجربی، عاجز از پیشبینی است ولی مکتب اتریشی علم اقتصاد برخی پیشبینی­‌های تاریخی بزرگ را در کارنامۀ خود دارد که با توسّل به هیچ روش تجربی قابل تصدیق نبوده‌­اند. یکی از آن­ها که در میان ناباوری همۀ جهانیان به وقوع پیوست، سقوط اقتصاد سوسیالیستی شوروی بود. پیشبینی­‌های دیگر، ناپایداری بلندمدت دولت‌­های رفاه و نظام پول بی­‌پشتوانه هستند که امروزه در نظر اقتصاددانان تجربی درست به همان اندازۀ پیشبینی اوّل نامحتمل به نظر می‌­رسند و نادیده گرفته می­‌شوند چراکه فعلاً و با شواهد تجربی معمول تأیید نمی­‌شوند و بنیاد آن­ها صرفاً بر منطق و نظریۀ اقتصادی است.

تا آن جا که به ایران مربوط می­‌شود، یک اقتصاد و جامعۀ در حال مرگ را نمی‌­توان تا ابد زیر تنفس مصنوعی یارانه­‌ها و تعرفه­‌ها نگاه داشت و به حیات نباتی آن دل خوش داشت. باید به توان تغییر و تطبیق و ترمیم انسان­‌ها و نهادهای اجتماعی که با کمال ضعف زیست­‌شناختی دو میلیون سال نسل خود را حفظ کرده­ و به تکامل خود ادامه داده­‌اند اعتماد کرد و بار دیگر به آن­ها برای تنفس آزادانه جرأت داد. شوروی­‌های بعدی، دولت‌­های رفاه و اقتصادهای مبتنی بر پول بی­‌پشتوانه­ خواهند بود. بنابراین نه تنها ایران، بلکه از آمریکا و چین گرفته تا اسکاندیناوی و خاورمیانه، همگی به درجات مختلف مخاطب هشدارهای اتریشی‌­اند.

وجهۀ همت همکاران این وبسایت ارائۀ مطالبی در قالب تألیف یا ترجمه­ در جهت روشنگری و توضیح همین خطوط فکری کلّی است و در این راستا از همکاری همۀ پژوهشگران علاقه­‌مند در حیطۀ علوم اجتماعی و به طور خاص اقتصاد، صمیمانه استقبال می­کنند.