درباره قدرت بخش۴
درباره قدرت
نویسنده:برتراند دو ژوونل
مترجم:ریحانه باقری
بخش چهارم(بخش سوم)
به دست آوردن حقوق مدنی و سیاسی برای پلبیها یک امر بسیار بزرگ شده بود حتی برای شخصیتهای قدرتمند با روحیه جسورانه که راه خود را باز کرده و خانوادههای قدرتمندی را تأسیس کرده بودند. از این رو موجب ضعف بسیاری از پاتریسیها شد و افراد وابسته به آنان را کاهش داد.
حالا قانون وجود داشت و دیگر پلبی در کار نبود (عامه ای که حقوق ممتازان را نداشته باشد درکار نبود م.)، روم پرآوازه گشته بود و این واقعیت داشت. برابری در این شرایط شکلی متفاوت را رقم زد حتی پرافتخارترین پاتریسیها نیز افرادی والاتر از دهقانان متکبر نورسیده محسوب نمیشدند. اکنون ثروتهای هنگفت گرد آمده بود و مصونیتِ حقوق فردی، همان محافظتی را که قبلاً برای ملاکین داشت برای اینان نیز به ارمغان میآورد.
راه عوام بدین وسیله هموار شد تا وضعیت حقوقی مردان آزاد را کاهش دهند و مشارکت عموم را کمتر تحت اختیار آنها قرار بدهد تا به خاطر قصور خودشان و چه در راستای شرایط جدید آنها دیگر نتوانستند به تناسب پیشرفت کنند و دیگر آن که آلت دست و سوءاستفاده قرار گرفتند که باعث از بین بردن آزادی آنان شد، مسند تریبونی و همهپرسی برای اشراف کهن و هم برای به قدرت رسیدههایی که آنان را ضعیف نگه داشته بودند این نتیجه را تسریع کرد.
(تریبون به منصبهای گوناگون نظامی و مدنی در روم باستان اشاره دارد .تریبونهای نظامی در اصل فرماندهان پیادهنظام بودهاند. در ابتدای جمهوری هر لژیون ۶ تریبون داشت. برخی از آنها توسط کنسولها یا سایر فرماندهان نظامی و برخی دیگر توسط مردم برگزیده میشدند. منصب تریبون مردم tribuni plebis از قرن ۵ پیش از میلاد ایجاد و به یکی از قدرتمندترین مقامها در روم باستان تبدیل شد. تریبونهای مدنی توسط مجمع پلبیها که از غیراشراف تشکیل میشد، برگزیده میشدند. قدرت آنها از طریق اعمال حق وتو بر اعمال کلانترها و سایر مقامات هم ردیف با خودشان اعمال میشود. در ۴۵۰ پیش از میلاد تقریباً ۱۰ تریبون در روم موجود بودهاست. آنها همچنین حق اعلام جرم علیه مخالفان دولت را نیز داشتند. از ۳۰۰ پیش از میلاد بسیاری از قانونگذاریها نیز توسط این مقامات آغاز میشد، چراکه قانونگذاری در شورای عوام راحتتر از مجمع چنتوراتا بود. م.)
پلبیِ عوام که زمانی هیچ حقوقی نداشت، اکنون با این سیاست نهادی مصون از تعرض، مجهز به قدرت دولت، اختیارات کامل برای محافظت و حق خلع ید مخالفان و انفصال دائم آنان از مقام تریبونی را کسب کرده بودند. مقام خدشهناپذیری که پیشتر از این جبران کسر حقوق تودهها را به انجام رسانیده بود اکنون که برابری حقوق محقق گشته بود از بین رفت تا هیچ تهدیدی علیه پلبیهای عامه در بین نباشد. از آن گذشته این نهاد، حمایت سنا را با هوشمندی از آن خود نمود تا با استفاده از آن طرح قضات مستقل را بازبینی نماید و سرانجام تمام اختیارات عمومی را در دست خود متمرکز کرد. مجلس سنا به تریبونها اجازه داد پلبیها به عنوان یک جامعه جداگانه پدیرفته شوند و با رایگیری قطعنامههایی را مطرح و قوانینی تصویب شد. این قانونها هم در مبانی و هم در محتوا بسیار متفاوت از قوانینی بود که پیشتر توسط قاضیان و به تایید سنا میرسید. موارد اخیر محدود به تدوین اصول کلی بودند. محصول دادرسی این دادگاهها اکثرا نیازها و انفعالات گذرا را پوشش میداد و اغلب با اساسیترین اصول قانونهای پیشین در تضاد بود.
به این ترتیب، این تصور ذاتا اشتباه در جامعه روم مطرح شد که تجویز یا منع هر کاری از حیثِ اختیاراتِ قانونگذار است. هر شخصی که طرحی فقط به ظاهر سودمند و موقتی ارائه میداد کورکورانه تصویب و تایید میشد حتی اگر این پیشنهاد کل بنای نظم پایدار و دائمی را واژگون میکرد. این دادگاه بود که مردم را به ایده جبران ناجی مبنی بر اصلاح تعادل اجتماعیای سوق داد که ماریوس و سزار وارثان آن شدند، امپراطورها به آسانی روی ویرانهی جمهوری و آزادی استقرار یافتند.
و چه مردانی بودند که سعی در تحمل این روند داشتند؟ همان مردان آزاد مکاتب قدیم، خنجر بروتوس اشرافی که بر قلب ژاکوبین محبوب آرام گرفت.
( ژاکوبن در این جا تلمیحی است اشاره به اشتراکی معنایی. ژاکوبنها انجمن دوستداران قانون اساسی فرانسه بودند. دوستان آزادی و برابری دوره تفوق سیاسی آنها شامل حکومت وحشت است که در طی آن بیش از ده هزار نفر در فرانسه محاکمه و اعدام شدند. در ابتدا توسط نمایندگان ضدسلطنتطلب برتانی تاسیس و به یک جنبش جمهوریخواهان در سراسر کشور تبدیل شد تفکر ژاکوبنها در میان طبقات ممتاز و دولتی رواج داشت و عموماً به سمت استبداد معتدل، حقوق و تمرکز رسمی مساوی تکیه دارند و حامیان مداخله گسترده دولت در تغییر جامعه هستند. م.)
نابودی جمهوری روم ممکن است به طور مساوی بین تودههای مقصر و وادادگی و شکست بزرگان نسبت داده شود. نظام آزادی مدنی و سیاسی میتواند تا زمانی بپاید که فراتر از مردانی سازگار با آن سازوکار گسترش نیابد؛ اما دیگر برای اقشاری که آزادی برای آنان چیزی فراتر از اقتدار سیاسی نبود، از این سامانه توقع کارکرد نمیرفت و برایشان قابل اجرا نبود. هرچند تاکنون مسئولیت خطا را به سوی توده مردم گرداندیم اما کفهی نجبای آزاده و بزرگان نیز به همان اندازه سنگین است. آنها از پاتریسی و اشراف قانع قدیم به سرمایه دارانی طماع و حریص تبدیل شده بودند که با غارت و تسخیر مستعمرات و زمینهای غیر قانونی و اعمال ناپسند و رباخواری مانند کیسیلیوس کلودیوس که صاحب ۰۰۳۶۰۰ جفت گاو و ۲۵۷۰۰۰ رأس گاو شده بود به قشری متورم و نوکیسه بدل گشته بودند. از آنجا که غیبت های مکرر سربازی در ارتش، خرده مالکان را از بین برد، نو سرمایهداران زمینهای آنان را به دست آوردند، و این خود به روشنی گویاست که چگونه با تغییر کاربری این خاک حاصلخیز به مرتع و گله های پرشمار احشام، ویرانی این زمینها آغاز شد و برای نزدیک به دو هزار سال از زیر کشت خارج شد.
از همین رو به نظر میرسد که تیبریوس گراکوس خود را محق میدانست در تلاش برای محدود کردن ملاکان بزرگ و تضریب املاک کوچک باشد و بدین ترتیب قیود خطرناک نظم اجتماعی را تشدید میکرد.
از این رو به یک حقیقت بنیادین پی برده میشود – به آنچه که واقعاً میتواند راز آزادی نامیده شود. اگر اکثریت اعضای جامعه که در ادارهی آن مشارکت دارند برای نگاهداشتِ آن نگران نباشند، یک رژیم آزادیخواهانه – یعنی رژیمی که در آن حقوق ذهنی قابل نقض و تعرض باشد یا شهروندانی که از این امر سود میبرند هرچند نه گسترده اما به هر حال از حمایت حقوقی یکسان خرسند خواهند شد؛ چرا باید بابت آن نگران شوند؟ در اوج ترقی جمهوری، شهروندان خوش شانستری میتوانستند بدون نارضایتی موجبات پیروزی در انتخابات را کسب کنند، درست مانند جنگی که در خط مقدمش باشند. دلیل این امر این بود که علایق و منافع آنها گرچه زیاد بود اما از نظر نوع متفاوت از خرده همسایگانشان نبود. اما این هماهنگی طبیعی میتواند تا زمانی بپاید که شرایط مادی زندگی در یک زنجیره، بیوقفه از بالاترین عضو تا پایینترین سطح از هم خیلی دور نباشند. هنگامی که در یک انتهای نردبان اجتماعی تودهای بزرگ منتفع شدند، در سر دیگر یک پلوتوکراسی و اغنیا تماما نابود شد. حقوق ذهنی زمانی مشروع قلمداد می شد و همه آنچه شامل آنها می شد فروتنانه بود ولی هنگامی که ثروتهای عظیم استفاده میشد و در زیر آنها پناه می گرفتند، پرهیزکاری از بین رفت. پس از آن فشارهای اجتماعی کورکورانه و از روی حسادت علیه حقوق فردی آن اقلیت کوچک بود اما اکثریت برای از بین بردن این حقوق تلاش کردند و آزادی همگانی با آنها بنیان نهاده شد.
دیدگاهتان را بنویسید