در باب حداقل دستمزد
نویسنده: والتر بلاک
مترجم: امیررضا شهابی
منبع: وبسایت بنیاد آموزش اقتصاد[۱]
این روزها دوباره بحث بر سر افزایش “حداقل دستمزد “[۲]بالا گرفته است. اثر این سیاست روی اقتصاد و به خصوص کارگران بدون مهارت چیست؟ مدتهاست اقتصاددانان استدلال میکنند که حداقل دستمزد موجب افزایش نرخ بیکاری به خصوص در میان اقلیتها و نوجوانان میشود. اما حامیان این سیاست حالا توسط اقتصاددانانی پشتیبانی میشوند که معتقدند حداقل دستمزد لزوما منجر به افزایش بیکاری نمیشود و حتی میتواند باعث اشتغال افراد بدون مهارت شود. پس بالاخره این سیاست سودمند است یا به کارگران صدمه میزند؟
اقتصاددانهای سنتی معتقدند که بازار آزاد برای هر کارگر دستمزدی برابرِ تولید او فراهم میکند. اگر آرش که برای شرکت الف کار میکند ساعتی ۲دلار دستمزد دریافت کند اما ۲/۵دلار محصول تولید کند، آنگاه شرکت ب انگیزه خواهد داشت تا به او دستمزدی معادل ۲/۰۱دلار پیشنهاد کند. در مقابل شرکت الف ۲/۰۲دلار پیشنهاد میدهد و این چرخه آنقدر ادامه مییابد تا دستمزد آرش ۲/۵دلار شود. هیچ شرکتی مایل نخواهد بود دستمزدی بیش از ۲/۵دلار پیشنهاد دهد، چرا که صرفه اقتصادی وجود ندارد. چه اتفاقی میافتد اگر حداقل دستمزد توسط قانون ۳دلار تعیین شود؟ با توجه به آموزههای اقتصاد کلاسیک آرش شغلش را از دست خواهد داد اما دیوید کارد و آلن کروگر از دانشگاه پرینستون این ایده سنتی را به چالش کشیدند. در سال ۱۹۹۲نیوجرسی حداقل دستمزد را افزایش داد اما ایالت همسایهاش یعنی پنسیلوانیا نرخ آن را ثابت نگه داشت. در مطالعهای که در سال ۱۹۹۴منتشر شد، کارد و کروگر نشان دادند پس از افزایش حداقل دستمزد، اشتغال در صنعت فستفود نیوجرسی افزایش یافت. در مقابل، اشتغال صنعتی در پنسیلوانیا کاهش یافته بود. این چطور ممکن است؟ مطالعه کارد و کروگر ما را به این باور سوق میدهد که با افزایش دستمزد، تقاضای نیروی کار زیاد میشود! چنین نتیجه متناقضی نیازمند یک نگاه عمیقتر است.
روش جمعآوری اطلاعات کارد و کروگر عمیقا مورد سوال است. آنها در نظرسنجیهای تلفنی با مدیران ۳۲۱فستفود در نیوجرسی و ۷۸فستفود در پنسیلوانیا مصاحبه کردند. این جامعه آماری برای چنین نتیجهگیری قابل توجهی بسیار کوچک است. همچنین اطلاعات داده شده توسط بنگاهها ممکن است دقیق نباشند. مدیران برگر کینگ[۳]متخصصان آمار یا حتی حسابداری نیستند. این مصاحبهها باید توسطگروه دومی از محققان تکرار میشد.
علاوه بر این گرچه قانون مذکور تازه در ۱ آپریل ۱۹۹۲ اجرا شده بود، مصاحبهها در ۵ تا ۳۱دسامبر همان سال انجام شد. در چنین مدت کوتاهی، یعنی تنها ۷تا ۹ماه پس از اجرای قانون، کارد و کروگر به بازار زمان کافی ندادند تا جایگزینهایی برای نیروهای کممهارت پیدا کند (مثل مکانیزه کردن فرایند تولید.) میلتون فریدمن به درستی استدلال کرده بود که:
“بنگاهها به زمان نیاز دارند تا جایگزینهایی به جای نیروهای بدون مهارت پیدا کنند.”
یک اشتباه محتمل دیگر آنها کم اهمیت بودن افزایش حداقل دستمزد است. در زمان اجرای قانون، دو سوم رستورانها خودشان مزدی بیش از حداقل دستمزد پرداخت میکردند. در این موارد خودِ بازار به کارگران کممهارت دستمزدهایی بالا میداد علاوه بر این حتی اگر با افزایش حداقل دستمزد اشتغال افزایش پیدا میکرد، این الزاما نتیجه خوبی برای جامعه نبود. دو اقتصاددان به نامهای دیوید نومارک و ویلیام فاشر دریافتند که افزایش حداقل دستمزد منجر به کاهش ثبتنام نوجوانان در دبیرستانها و افزایش نرخ بیکاری میان آنان میشود. علت این نتایج متناقض چیست؟ افزایش حداقل دستمزد انگیزه ترک تحصیل را در میان نوجوانان با مهارت زیاد میکند، درحالیکه این احتمال وجود دارد کسانی که قبلا شاغل بودهاند شغل خود را از دست بدهند.
علاوه بر این حداقل دستمزد فرصتها را به یک اندازه از بین نمیبرد. نوجوانان نسبت به بزرگسالان از این قانون آسیب بیشتری میبینند. هر افزایشی در حداقل دستمزد اثری منفی روی نرخ اشتغال نوجوانان دارد. مشکل فقط این نیست، این قانون به سیاهپوستان نیز آسیب بیشتری نسبت به سفید پوستها وارد میکند. میلتون فریدمن بیش از ۳دهه قبل گفته بود:
“من باور دارم در میان تمام قوانین این کشور، قانون حداقل دستمزد بیشترین آسیب را به سیاه پوستان میزند.”
هر افزایشی در حداقل دستمزد موجب شکاف بیشتر میان سطح بیکاری نوجوانان سیاه و سفید پوست میشود این مسئله نه به خاطر نژادپرستی که به علت فقدان مهارت است. فریدمن اینگونه توضیح میدهد که “جوانان سیاهپوست بهرهوری کمتری نسبت به جوانان سفیدپوست دارند. آنها تمایل کمتری به داشتن تحصیلات دارند که در نتیجه سطح مهارتشان پایینتر است.” بنابراین هرگونه دستمزد اجباری جوانان سیاهپوست را بیشتر ازسفیدها به دام میاندازد.
مزیت کارگران کممهارت نسبت به همتایانشان در این است که حاضرند برای بهای کمتری کار کنند. اما قانون حداقل دستمزد چنین کاری را غیرقانونی میکند. لذا این قانون بیشترین آسیب را به کسانی میزند که تصمیم داشتیم به آنان کمک کنیم: کارگران بدون مهارت.
با چنین نتایج مهلکی، چرا ایده حداقل دستمزد همچنان پرطرفدار است؟ علت را باید در نیات نیک مردم جست. رایدهندگان با خود فکر میکنند: فقرا پول زیادی درنمیآورند. چگونه به آنان کمک کنیم؟ رؤسای آنان را مجبور کنیم حقوق بیشتری بدهند!
لذا وقتی سیاستمداری با افزایش حداقل دستمزد مخالفت میکند، مردم سخن او را اینگونه میشنوند که “من میخواهم فقرا درآمد کمتری داشته باشند.” در نهایت حداقل دستمزد همچنان افزایش مییابد. آثار مخرب این سیاست نیز همچنان در حال آسیب زدن به فقرا، جوانان، سیاهان و افراد بدون مهارت است. برخلاف مطالعه معروف کارد و کروگر، اکثر شواهد اقتصادی نشان میدهند که حداقل دستمزد منجر به نابودی مشاغل میشود.
________________________________________
۱. www.fee.org/articles/the-minimum-wage/
۲. Minimum Wage
۳. مجموعه رستورانهای زنجیرهای آمریکایی
دیدگاه (۱)
دولت نباید انقدر دخالت کنه …