حقوق حیوانات
نویسنده: موری نیوتن روتبارد
برگردان به پارسی: پویا قهرمانپور
برگرفته از کتاب«اخلاق آزادی»
در این اواخر تعمیم مفهوم حقوق از انسانها به حیوانات مُد شده و ادعا میشود که از آنجایی که حیوانات هم از تمام حقوق انسانها برخوردارند، کشتن یا خوردن آنها غیرمجاز است و هیچ انسانی این حق را ندارد.
البته مشکلات بسیاری در این [نوع] موضع[گیری] وجود دارد، که شامل دستیابی به ملاکی برای [تشخیصِ] اینکه کدام حیوانات یا موجودات زنده در دایره حقوق قرار میگیرند و کدامشان قرار نمیگیرند میشود.
نظریهپردازان زیادی نیستند که مانند آلبرت شوایتزر، تا آنجایی پیش بروند که حق لگد کردن سوسک حمام را هم رد کنند. و اگر این نظریه از موجودات زندهٔ آگاه به تمام موجودات زنده تعمیم پیدا کند، مانند باکتریها و گیاهان، نسل بشر به سرعت منقرض خواهد شد.اما عیب اصلی نظریه حقوق حیوانات، ابتداییتر و دور از دسترس است. اینطور نیست که تاکید بر حقوق بشر، به سادگی از روی احساسات باشد. افراد حقوقی دارند، اما نه چونکه ما احساس میکنیم باید داشته باشند، بلکه به علت جستار عقلانی در طبیعت انسان و جهان. بطور خلاصه، انسان حقوقی دارد، چون آنها حقوقی طبیعی هستند.این حقوق، مبتنی بر طبیعت انسان هستند: توانایی فرد انسان برای انتخاب آگاهانه، ضرورت استفاده از ذهن و انرژیاش برای اتخاذ اهداف و ارزشها، برای کشف درباره جهان، برای دنبال کردن اهدافش در جهت زنده ماندن و کامیابی، ظرفیت و نیاز او به ارتباط برقرار کردن و رابطه با سایر انسانها و شرکت در تقسیم کار. بطور خلاصه، انسان یک حیوان منطقی و اجتماعی است.
هیچ حیوان یا موجود دیگری، از این قابلیت استدلال، انتخاب آگاهانه، تبدیل محیطاش در جهت کامیابی، یا همکاری آگاهانه در جامعه و تقسیم کار برخوردار نیست.بنابراین، درحالیکه حقوق طبیعی آنطور که ما بر آن تاکید کردیم، [چون طبیعیاند/م] مطلق هستند، از یک جهت نسبیاند: آنها به گونهٔ انسان نسبت دارند.
یک حقوق-اخلاق برای نوع بشر، به صراحت برای: تمام انسانها، صرفنظر از نژاد، عقیده، رنگ و جنسیت است، اما تنها برای گونهٔ انسان[چون تمام انسانها در خصوصیاتی که ذکر شد، مشترکند. اجتماعی و منطقی بودن/م]
آن داستان انجیلی، بصیرتی به این مفهوم بود که انسان بر تمام گونهها سروری “داده” شده (در قانون طبیعی میگوییم سروری “دارد”). قانون طبیعی لزوما مقید به گونه است.علاوه بر این، مفهوم یک اخلاقِ گونه[محور]، میتواند با در نظر گرفتن فعالیتهای سایر گونهها در طبیعت، بعنوان بخشی از طبیعت جهان نگریسته شود.
میتوان به طرزی کنایهوار به این اشاره کرد که حیوانات به حقوق سایر حیوانات احترام نمیگذارند! ؛ این از شرایط دنیا و تمام گونههای طبیعی است، که آنها با خوردن گونهٔ دیگر است که زنده میمانند.
بقای بین گونهای، موضوع چنگ و دندان است. این جداً مضحک است که بگوییم گرگ “شرور” است چون با بلعیدن و “تجاوز به” برهها، مرغها و… است که زنده میمانَد.گرگ، یک موجود شرور نیست که به سایر گونهها “تجاوز” میکند؛ او به سادگی، دارد قانون طبیعی بقای خودش را دنبال میکند. همینطور درباره انسان. اینکه بگوییم انسان به گاوها و گرگها “تجاوز” میکند همانقدر احمقانه است که بگوییم آن گرگها به گوسفندان “تجاوز” میکنند.از این گذشته، اگر گرگی به انسانی حمله کند و آن انسان او را بکشد، این احمقانه است که بگوییم گرگ “یک متجاوز شرور” بود یا اینکه گرگ برای “جرمـ”ـش “مجازات” شد.و چنین است معنای ضمنی تعمیم اخلاقِ حقوق طبیعی به حیوانات. هر مفهوم حقوق، جرم و تجاوز، تنها میتواند به رفتار یک انسان یا گروهی از انسانها علیه سایر انسانها اعمال شود.
اما درباره معمای “مریخیها” چطور؟ اگر ما، به هر صورت موجوداتی در سایر سیارات را کشف کرده و با آنها ارتباط برقرار کنیم، آنها هم میتوانند حقوق موجودات انسانی را داشته باشند؟ این بستگی به طبیعتشان دارد.
اگر “مریخی”های فرضی ما، مثل موجودات انسانی بودند(یعنی آگاه، منطقی و قادر به گفتگو با ما و مشارکت در تقسیم کار)، آنگاه احتمالا آنها هم از حقوق انسانهای “زمینی” را داشته باشند.اما از طرف دیگر تصور کنید آنها همچنین خصوصیات و طبیعت خونآشام افسانهای را داشته باشند و فقط بتوانند با تغذیه از خون انسان زنده بمانند. در این صورت ، صرفنظر از آگاه بودنشان، مریخیها دشمن خونی ما خواهند بود و ما نمیتوانیم فکر کنیم آنها مستحق حقوق نوع بشر هستند.و دوباره، دشمن خونی، نه بعلت اینکه متجاوزانی شرور بودند، بلکه بخاطر نیازها و الزامات طبیعتشان که ناچار با نیازها و الزامات طبیعت ما برخورد میکند.
در حقیقت، در این کنایه متداول که “ما هنگامی حقوق حیوانات را برسمیت خواهیم شناخت که آنها آنرا درخواست کنند” عدالت محکمی وجود دارد. [تنظیم چنین دادخواستی، نشان از خردگرایی و اجتماعی بودن آن موجود دارد/م]
این حقیقت که آشکار است که حیوانات نمیتوانند حقوقشان را درخواست کنند، بخشی از طبیعت آنهاست و بخشی از دلیل اینکه چرا بوضوح آنها با ما برابر نیستند و از حقوق موجودات انسانی برخوردار نیستند.
و اگر اعتراض شود که نوزادان هم نمیتوانند حقوقشان را درخواست کنند، پاسخ این است که نوزادان، انسانهای بالغ آینده اند[یعنی براساس طبیعتشان میدانیم که بعدا خواهند توانست]، در حالی که بدیهی است که حیوانات چنین نیستند.
دیدگاهتان را بنویسید