زیانهای اجتماعی مالیات بر ثروت
نویسنده: استیون هورویتز
مترجم: شیدوش سپهرداد
ظاهراً در بحثهای رایج دربارهی نابرابری و مالیات پیشنهادی بر ثروت، سوءتفاهمهایی در باب مفاهیم اساسی اقتصادی وجود دارد. بهطور خاص، گویا کسانیکه از مالیات بر ثروت حمایت میکنند و کسانیکه میخواهند میلیاردرها از صفحهی روزگار محو شوند، معتقدند که معنای «ثروتمند بودن» داشتن پول فیزیکی زیاد است و افراد ثروتمند پول خود را، مانند اسکروج مکداک، بلااستفاده رها میکنند تا از آن لذّت ببرند. قضیّه از این قرار است که میتوان با مالیات بستن بر آن پول بلاستفاده و سپس خرجکردن آن برای هر پروژهای که سیاستمداران دوست دارند، از آن پول استفادهی بسیار بهتری کرد. کلّ این مجموعه باورها نادرست است و پذیرفتن آن منجر به سیاستهای عمومی زیانباری میشود که فرآیندهای بازاری خلق ثروت و افزایش دستمزد را از بین میبرد.

ابتدا، متذکّر شوم که منظور ما از «ثروت» چیست. ثروت، در ابتداییترین سطح، دارایی خالص ما یا داراییهای ما منهای بدهیهای ما است. اگر به ثروت مادّی و مالی فکر کنیم، ثروت ما همه چیز از خودروها، خانهها، لباسها، حسابهای بانکی و دیگر داراییهای مالی ما، منهای تمام بدهیهای ما است. نکتهی مهمّ دیگر این است که داراییهای ما میتوانند شامل هر چیزی باشند که ما بهطور ذهنی برای آن ارزش قائلیم. بنابراین، برای مثال، میتوان سلامت خود را بخشی از ثروت خود در نظر گرفت، که معنایی کلّیتری را در بر میگیرد.
آنچه در بحث سیاست عمومی اهمیّت دارد این است که ثروت چیزی فراتر از «پول نقد» است. وقتی میگوییم جف بزوس ۱۰۸٫۹ میلیارد دلار ثروت دارد، با قاطعیّت نمیگوییم که او بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار پول نقد در اتاق یکی از خانههایش دارد. منظورمان این است که اگر ارزش تمام داراییهای او، از جت ۶۵ میلیون دلاریاش گرفته تا ۵۷ میلیون سهمش از آمازون را جمع کنیم و بدهکاریهایش را از آن کسر کنیم، ارزش خالص ثروتش حدود ۱۰۸.۹ میلیارد دلار میشود. بخش عمدهای از ثروت او به هیچ شکلی در قالب پول یا پول نقد نیست، بلکه در داراییهایی مانند هواپیما و سهام او است.
حتّی کلمهی «پول نقد» هم ابهامی دارد که بسیار مهمّ است. پول نقد میتواند به هر چیزی از اسکناسهای فیزیکی (یا «ارز») تا دلارهای حساب جاری و داراییهای بسیار نقدشونده (یعنی داراییهایی که بهراحتی به ارز یا دلارهای حساب جاری قابل تبدیل هستند) اشاره داشته باشد. وقتی مردم دربارهی ثروت و پول نقد صحبت میکنند، حتّی منظورشان از «پول نقد» هم دقیق نیست. این مهمّ است، زیرا اگر کسی بخواهد از افراد ثروتمند مالیات بگیرد، آنها باید این مالیات را از یکی از آن داراییهای نقدشوندهی خود بپردازند. بهنظر میرسد کسانیکه از چنین مالیاتی حمایت میکنند، معتقدند که ثروتمندان واقعاً پول نقد زیادی دارند که میتوانند بدین منظور از آن استفاده کنند.
برای مثال، مالیات شش درصدی بر ثروت مانند مالیات سناتور وارن، برای بزوس بهمعنای بیش از ۶ میلیارد دلار در سال خواهد بود. به ما گفته میشود که «این فقط ۶ سِنت از هر دلار است»، ولی او دقیقاً چگونه میخواهد این را پرداخت کند؟ کسی با این سطح از ثروت، احتمالاً تنها درصد بسیار کمی از این ثروت را بهصورت نقدشونده خواهد داشت. برخی برآوردها حاکی از آن است که بزوس احتمالاً حدود ۵ تا ۱۵ میلیون دلار «پول نقد» دارد. پرداخت این مالیات بهمعنای فروش دیگر داراییهای او خواهد بود که ممکن است در کوتاهمدّت امکانپذیر نباشد، گذشته از این واقعیّت که او احتمالاً شروع به پنهانکردن این داراییها برای پرهیز از مالیات خواهد کرد. وقتی شما بر ثروت مالیات میبندید، فقط ۶ سنت از هر دلار از آن اتاق خیالی پر از پول نقد کم نمیکنید، بلکه افراد ثروتمند را مجبور میکنید تا داراییهای خود را برای پرداخت آن بفروشند و این منجر به انواع رفتارهای فرار مالیاتی با پیامدهای ویرانگر برای پیشرفت اقتصادی خواهد شد. بیتردید، این داراییها با مشارکت در تولید و افزایش بهرهوری نیروی کار، ثروت نیز خلق میکنند. اجبار ثروتمندان به فروش داراییها برای پرداخت مالیات بر ثروت بهمعنای خروج این داراییها از بخش خصوصی است و این بهمعنای ازدسترفتن مشاغل و کاهش دستمزدها است، زیرا سرمایهی تولیدی به اجبار از بازار به چنگال دولت منتقل میشود.
این منجر به دومین سوءتفاهم مهم در باب افراد ثروتمند و «پول نقد» میشود. تمام ثروتی که افراد ثروتمند به شکل ابزارهای مالی، از حسابهای جاری تا اوراق قرضه، سهام و گزینههای پیچیدهتر دیگر دارند، «بلااستفاده» و بدون هیچ فایدهای نیستند. همهی این ابزارها، وجوه وامدهی (پسانداز) را برای نظام مالی فراهم میآورند. برای مثال، آنچه بزوس در حسابهای جاری مختلف خود دارد، تنها در گاوصندوق بانک قرار نمیگیرد. بانک این وجوه را به وامگیرندگان میدهد و ایشان از آن وام برای سرمایهگذاری در پروژههای جدیدی که کالاهای سرمایهای و شغل برای عموم مردم خلق میکنند، استفاده میکنند. تا جاییکه شرکتها کالاهای سرمایهای مولّدتری داشته باشند، دستمزد کارگران کنونی آنها نیز افزایش خواهد یافت. تقریباً تمام وجوهی که ثروتمندان در بانکها و واسطههای مالی قرار میدهند، به دست افرادی میرسد که آن پول را در خدمت پیشرفت اقتصادی بهکار میگیرند.
به همین دلیل است که بانکها «واسطههای مالی» نامیده میشوند -آنها در مقام واسطه بین افرادی که پول برای وامدادن دارند و افرادی که مایل به وامگرفتن هستند، عمل میکنند. آنها با انجام این کار هزینههای معاملاتی و ریسک وامدهی را کاهش میدهند، و همچنین به وامدهندگان سود بیشتری میپردازند و وامدهی بسیار بیشتر را تشویق میکنند. آنها همچنین هزینههای معاملاتی وامگیری را کاهش میدهند و نرخ بهرهی وامها را در مقایسه با دنیای تأمین مالی مستقیم کاهش میدهند، و باعث میشوند افراد امکان و توانایی بیشتری برای وامگرفتن داشته باشند. این فرآیند تشکیل کالاهای سرمایهای برای پیشرفت اقتصادی و رشد دستمزدها و ثروت عموم مردم ضروری است. اکثر «پول نقد» ثروتمندان، سوختی است که اقتصادهای سراسر جهان را به حرکت در میآورد.
توجّه داشته باشید که این موضوع دربارهی پول کاغذی در قالب اسکناسهای فدرالرزرو صدق نمیکند. دلارهای حساب بانکی وامی هستند که شما به بانک میدهید و سپس بانک آن را به دیگران قرض میدهد. پول کاغذی وام به بانک نیست. این پول را انحصاری به نام بانک مرکزی تولید میکند و وعدههای مختلف بانک مرکزی و حکومت، پشتوانهی آن هستند. ما آنها را میپذیریم زیرا میدانیم دیگران هم این کار را خواهند کرد، ولی نگهداری دلارهای کاغذی آمریکا وجه قابل وامدهی را فراهم نمیکند. سپردهگذاری آنها در حساب جاری شما این وجه را فراهم میکند. با این اوصاف، ثروتمندان عموماً بخش بسیار کوچکی از داراییهای خود، از جمله درصد کمی از داراییهای مالی خود را به شکل پول نقد نگه میدارند. این پول هیچ سودی ندارد و آنها، مانند همهی ما، میتوانند از کارتهای بانکی و ابزارهای دیگر برای پرداختهای روزمره استفاده کنند.
نهتنها ثروتمندان روی کوهی از «پول نقد» ننشستهاند، بلکه تقریباً تمام داراییهای مالی که دارند به شکل وام در اختیار واسطههای مالی مختلف است و آن وامها (داراییهای آنها) برای تأمین مالی بخش زیادی از فعّالیّتهای اقتصادی مولّد بهکار میرود. پسانداز/وامدهی ثروتمندان برای رشد اقتصادی و پیشرفت مادی همهی ما ضروری است. تأمین مالیِ خلق سرمایه جدید همان چیزی است که مشاغل جدید را خلق میکند و دستمزدها را در مشاغل موجود افزایش میدهد. این کاری است که داراییهای مالی ثروتمندان هر روز انجام میدهند، چه در قالب حسابهای بانکی، اوراق قرضه یا ابزارهای پیچیدهتر. همین امر دربارهی مالکیّت سهام یا سرمایهی فیزیکی آنها نیز صادق است؛ همهی اینها فرآیند خلق شغل، دستمزد بالاتر و کالاهای مصرفی نوآورانه و ارزانتر را هدایت میکنند. ثروت افراد ثروتمند بلااستفاده نیست، بلکه بهطور فعّال همهی ما را ثروتمند میکند.
مالیات بر ثروت که تصوّر میکند حکومت فقط درصد بسیار کمی از پول نقد بلااستفادهی ثروتمندان را میگیرد، هم ماهیّت ثروتی که در اختیار ثروتمندان است و هم نقش مهمّ داراییهای مالی در تقویّت اقتصاد بازار را اشتباه درک میکند. چنین مالیاتی، ثروت را از فرآیندِ دو سر برد و ثروتافزای خلق سرمایه در بخش خصوصی به فرآیندهای دو سر باخت و ثروتزدای انتقال و هزینهکرد در حکومت منتقل میکند. مالیات بر ثروت، مسیری قطعی برای فقیر کردن نه فقط ثروتمندان، بلکه همهی ما است که پیشرفت اقتصادی برایمان بهطور حیاتی به روشهایی که ثروتمندان از ثروت خود برای تأمین مالی مشاغل جدید و موجود استفاده میکنند، بستگی دارد.
◆ منبع: وبسایت لیبرتاریانیسم
دیدگاهتان را بنویسید