همواره کسی مالک زمین خواهد بود

همواره کسی مالک زمین خواهد بود

جاناتان گودوین

مترجم:پویا قهرمان‌پور

وبلاگ Bionic Mosquito

من پیش‌تر دیدگاه خودم را درباره زمین بعنوان چیزی که می‌تواند به مالکیت کسی درآید  ارائه کردم – باید توسط کسی به تصاحب درآید، اما چرا هرکسی شایسته این امر نیست؟ برخی هستند که ادعا می‌کنند این امکان‌پذیر نیست – که زمین نمی‌تواند به تملک درآید، یا اینکه تنها قدرت مطلق (شاه یا مونارش، دولت و…) می‌تواند مالک زمین شود. این تصور از کجا می‌آید؟

زمینه‌ای در این باره :

” حق مالکیت کامل (Allodial Title) به مالکیت دارایی‌های غیرمنقولی (زمین، ساختمان‌ها و چیزهای ثابت) گفته می‌شود که مستقل از هرگونه صاحب‌زمین مافوق است… زمین‌های مطلق، ملک مطلق مالکشان هستند و ضمیمه هیچ اجاره‌بها، خدمات یا حقوق محفوظ به یک مافوق نیستند. لذا حق مالکیت کامل، عکس اجاره‌داری فئودالی زمین است. ”

مالکیت کامل حقی مطلق را توصیف می‌کند. عکس اجاره‌داری فئودالی زمین.. جالب است.مالکیت کامل به معنای “زمینِ معاف از وظایف فئودالی”، اولین‌بار در متون انگلیسی‌زبان کتاب روز رستاخیر در قرن یازدهم [که به دستور ویلیام فاتح برای جمع‌آوری آمار میزان زمین‌های اربابان زمیندار جهت دریافت مالیات نوشته شد/م] ظاهر شد، اما از زبان‌های فرانکی سفلی…در حقوق سالیک (۵۰۷-۵۹۶ ب.م) و نظام‌های حقوق ژرمنی دیگر به عاریت گرفته شده است.مفهوم “حق مالکیت کامل” به قبل از حقوق کامن لا انگلیسی، با ریشه‌هایی در حقوق قرون وسطی باز‌می‌گردد – به اصطلاح عصر تاریک که فرض نمی‌شود ما درباره آن بدانیم. “زمین معاف از وظایف فئودالی” عنوانی کاملا واضح و جامع و مانع می‌نماید.اما وضعیت تحت کامن لا چنین نیست :

” اغلب مالکیت‌‌ بر دارایی‌ در جهان کامن لا فیش ساده یا اصطلاحا ملک مطلق (fee simple) است. ”

فیش ساده چیست؟ :

” در حقوق انگلیسی،‌ یک فیش ساده (یا فیش مطلق ساده) دارایی‌ای‌ در زمین است. شکلی از مالکیت ملک طلق. این نحوه‌ایست که دارایی‌های غیرمنقول در کشورهای کامن‌لا تحت مالکیت در می‌آیند و بیشترین منافع مالکیت ممکن است که می‌توان در دارایی‌های غیرمنقول داشت. مالکیت کامل تحت یک ساختار حقوق مدنی برای دولت‌ها محفوظ است. ”
این کمی گیج‌کننده است. اگر فیش ساده حداکثر منافع مالکیت ممکن است، مالکیت کامل چیست؟ آیا پایین‌تر از عنوان فیش ساده است؟ آیا چیزی می‌تواند بیشتر از “بیشترین منافع مالکیت ممکن” باشد؟ این ممکن به نظر نمی‌آید.

چرا حق مالکیت کامل برای دولت نگاه داشته می‌شود؟

مالکیت فیش ساده، منافع مالکانه‌ای در دارایی‌های غیرمنقول را بیان می‌کند که در عین حال با قدرت‌های دولتی‌ مالیات‌ستانی، استفاده از اموال خصوصی برای منافع عمومی، نیروی پلیس، تصرف در اراضی بدون وصیت محدود شده است و همچنین با موانع یا شرایط مشخصی در سند می‌تواند محدودتر شود.

بنابراین فیش ساده حداکثر منافع مالکانه ممکن برای مردم است. این کمی مشکوک نیست؟

کلمه fee برگرفته از fief است یعنی زمین‌داری فئودالی.

این چه معنایی دارد؟

حق تصدی فئودالی زمین با تنوع زیادی وجود داشت، اغلبشان شامل لزوم عرضه برخی خدمات توسط مستاجر به ارباب مافوق بود، مانند خدمت سوارکاری (خدمات نظامی).حال شما تا وقتی مالک زمین هستید که به شاه خدمت کنید. (بعدا خواهیم دید که این خدمات برای برخی وظایفی که بعهده گرفته‌ایم نیست، بلکه چون شاه ادعای مالکیت زمین را دارد. وجه پرداختی، مالیات بود، فارغ از هرگونه وظیفه تعهدشده.)در حقوق کامن‌لای انگلیسی، راس قدرت عنوان اصلی یا مالکیت کامل تمام زمین در انگلستان را دارد، یعنی او “مالک” نهایی تمام زمین‌هاست.

می‌بینید! همیشه کسی مالک زمین است.

چگونه این عنوان در دوران قرون وسطی و از طریق حقوق ژرمن، مطلق‌تر از حد ممکن در کامن‌لای انگلیسی بوده است؟ چه چیزی تغییر کرده؟ کی و چگونه؟ (من فکر میکنم بتوانم حدس بزنم “چرا؟”)

پاسخ در کتاب “تاریخی از اروپای قرون وسطی” نوشته ار.اچ.سی. داویس است. فئودالیسم (بیانگر رابطه لردها با شاهان) واقعیت بخش اعظمی از اروپای غربی در قرن‌های یازده و دوازدهم میلادی بود. چنین قدرتی محلی شده بود – برای امپراتور یا برای شاهان مقدور نبود جز درباره دارایی‌های مشخص او یعنی کلیه زمین‌های مایملک او. لرد، با عنوان مالکیت کامل بر زمین خود، استقلالی از شاه داشت که برای زمین‌داران در کامن‌لا فراهم نیست.

عرف‌های حقوق فئودالی – رابطه میان امپراتور/شاه و لرد – در این دوره تنظیم شده بود و پیشروی فئودالیسم غیرقابل مقاومت بود. شاه ممکن بود با آن مخالفت کند، اما نه بطور موفق و نه برای مدت طولانی. قدرتمندترین شاهان، بجای مخالفت با این نهضت، آنرا با آغوش باز پذیرفتند و از آن مونارش فئودال متولد شد – شاهی که می‌تواند مدعی مالکیتی بر تمام زمین‌ها شود.مونارش فئودال ریشه در سنت کهن نداشت – بلکه یک اختراع جدید که در دوره‌های اولیه قرون وسطی یافت نمی‌شود. داویس آنرا “لویاتانی جدید، معادل قرون‌وسطایی یک حکومت سوسیالیست.” توصیف می‌کند.در یک حکومت سوسیالیستی، جمع مالک ابزار تولید است یا باید مالک آن شود‌. در یک مونارشی فئودال، شاه مالک تمام سرزمین بود – که در اقتصاد قرون‌وسطایی بدون تعارف می‌تواند معادل ابزار تولید باشد.

همیشه کسی مالک زمین است. و آن جمع نیست؛ بلکه شاه است.

بهترین و واضح‌ترین نمونه یک مونارشی فئودالی را در انگلستانِ بعد از فتح نورمن‌ها می‌توان یافت. وقتی ویلیام فاتح، هارولد گادوینسون را در جنگ هاستینگز (۱۰۶۶) شکست داد…او…قادر شد که مدعی شود کل کشور را با حق فتح برنده شده است. از این پس، هر اینچ از زمین متعلق به او بود و او می‌توانست امور آنرا هرطور که صلاح می‌داند ترتیب دهد.همانطور که میدانیم، او اکثر آنرا بین طرفداران نورمنش توزیع کرد، اما او زمین‌ها را با حق مطلق به ایشان نداد. آنها صرفا مستاجر او بودند و زمین را از او داشتند. یک انقلاب در حال وقوع بود…بنابراین در انگلستانِ نورمن‌ها، کلمه آلودیم [مالکیت کامل/م] ناشناخته بود؛ در قاره [اروپا غیر از انگلستان/م] این زمینی را مشخص می‌کرد که دارایی مطلق و سلب‌ناشدنی یک انسان بود. اما در انگلستان چنین چیزی در کار نبود. تمام سرزمین متعلق به شاه بود، و نهایت کاری که از یک تبعه ساخته بود این بود که زمین را از طرف او آزادانه نگهداری کند.

همواره کسی مالک زمین است. و در کامن‌لا، برخلاف حقوق ژرمن، آن “کس” شاه است.

کتاب روز رستاخیز تمام اجاره‌داری‌ های ویلیام را ثبت کرده است. نام متصرفان لیست شده است، اما این آشکار است که زمین از طرف شاه نگهداری می‌شود. همه جزئیات ثبت شده – تا تعداد گاو‌آهن در هر ملک تیولی! و مهم‌تر از همه مبلغ مالیات قابل پرداخت. نیای ثبت مالیات بر دارایی.

برای متصرف ممکن بود که تیول (فیف) را به ارث برساند، اگر به مافوقش عوارض می‌پرداخت – پولی پرداختی که دلخواهانه توسط آن ارباب تعیین میشد. متصرفین اغلب شاکی بودند که وجه درخواستی خیلی زیاد است، اما از آنجا که شاه تمام جزئیات هر هلدینگ در کتاب روز رستاخیز را داشت – شامل آنچه زمین اگر کاملا استثمار شود ارزش خواهد داشت – او میتوانست حداکثر مالیاتی که متصرف می‌توانست از عهده آن براید یا نهایتا مایل به پرداخت آن جهت حفظ استفاده از زمین باشد را انتخاب کند.

اگر متصرف بدون یک وارث می‌مرد، یا تمام ورثه‌اش صغیر بودند، یک راه گریز عالی برای استثمار آن ملک نصیب شاه میشد، حتی شامل برداشتن آن برای استفاده خودش یا فروش آن برای سود خود.

سرانجام، نظام مونارشی فئودالی در سرتاسر اروپای غربی گسترش یافت. در برخی موارد، مانند انگلستان، این نظام بر فتح بنا شده بود. در سایر موارد نیز چون مستشاران شاه در اختراع تاریخ چیره‌دست بودند.
تمام زمین‌ها تحت مالکیت است. کسی درباره کنترل، استفاده و اداره آن تصمیم می‌گیرد. این ممکن نیست که زمین نتواند به مالکیت درآید؛ کسانی که این توهم را رواج می‌دهند، زمین را به شاه یا حکومت تقدیم می‌کنند – “لویاتان جدید‌”.

قطعا ویلیام فاتح به چنین تئوری‌هایی احساس نیاز نمی‌کرد با این حال طرفداری از آنها میتوانست موجب خشنودی او شود!

اشتراك گذاری نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.