درباره قدرت بخش۳
درباره قدرت
نویسنده:برتراند دو ژوونل
مترجم:ریحانه باقری
بخش سوم(بخش دوم)
نظام آزادی در جهان باستان متکی بر یک تمایز اجتماعی بود که برای روحیه مدرن عمیقا تکاندهنده است. در آتن،پانزده تا بیست هزار شهروند آزاد در برابر چهارصدهزار برده وجود داشت و بردهداری حتی از نگرش فلاسفه از شروط آزادگی بود.بخشی از بشریت باید ابزار میبود. ارسطو میگفت: “سودمندی بردگان چندان بیشتر از حیوانات نیست” و خدمات بدنی برای ضروریات زندگی از هر دو طرف عرضه میشود.”
.” تنها به لطف آنها است که آزادگان اوقات فراغت داشتند تا خویش را به مرتبهی انسانی برسانند، همانطور که توسط سیسرو تعریف شده است: ” اسم انسان بهطور کلی برای همه نامگذاری شده اما در حقیقت فقط شایسته اشخاصی میباشد که معرفت را میپرورانند.” اما با این حال نیز، حتی در آتنِ زمان ارسطو و در رومِ زمان سیسرو که در آن بسیاری از نجبا بر روی بستری از بردهها می غنودند نیز مرحلهی از مسیر طولانی تعمیم بخشیِ آزادی تلقی میگردد. دور از تصور است که در دورانی که آزادی درخشش بسیاری داشت، بپنداریم همه افرادی که برده نبودند؛ آزاد بودند اما در حقیقت آزادی کامل فقط برای برخی از اشخاص مهیا بود ولی بسیاری نیز بودند که از آن چه آزادی نیمبند نامیده می شد نیز خرسند بودند. حقوق کامل مدنی و سیاسی را ابتدا فقط بخشی از اوپاتریدها [افراد خانواده های اشرافی کهن که نسب ایشان به مهاجرین قدیم ایونیا می رسید. این احتمال وجود دارد که مناصب همگانی قبل از سال ۵۹۴ پیش از میلاد در عمل محدود به اینها باشد و آنها دارای انحصار سیاسی قابل مقایسه با اشراف دیگر یونان در دوره باستان باشند. م.] یا پاتریسیها[وطن خواهان یا پدران اولیه] در اختیار داشتند، اعضایی که در یک زمان واحد اعم از خانواده ها یا طوایف بنیانگذار و گروه های جنگجویی بودند که قدرت جامعه را تشکیل می دادند. (این خانواده ها رهبری سیاسی، مذهبی و نظامی امپراتوری را فراهم می کردند و صاحبان زمین های ثروتمند از خاندان های قدیمی بودند. در منابع دوره اسلامی بطریق، که گاه در فارسی با عنوان شهسوار نیز ترجمه شدهاست، در روم باستان نخستین سکنهٔ اصلی و لاتینتبار شهر رم بهشمار میآمدند. در مقابل آنها پلبیها قرار داشتند که از نقاط دیگر به رم تهاجم و مهاجرت کرده بودند. در امپراتوری روم شرقی لقب پاتریکیوس از طرف امپراتور به بلندپایهترین استانداران و سرداران سپاه روم اعطا میشد. ابوالمعالی در بیان الادیان مینویسد: «باید که او را [قیصر را] دوازده بطریق بود یعنی سپهسالار، در حکمِ هر یکی ده هزار مرد؛ و پیوسته از ایشان شش تن پیش قیصر باشند و شش در مملکت میگردند». م.) فراتریها (در یونان باستان، فراتری از تقسیم اجتماعی قبیلههای یونانی بود. درباره نقشی که آنها در زندگی اجتماعی یونان داشته اند اطلاعات کمی در دست است، آنها از دوران تاریکی یونان تا قرن ۲ قبل از میلاد وجود داشته اند. م.) و کوریاها ( از زیر شاخههای پاتریسیهاست که در نهایت تعداد آنها ۳۰ نفر بود. م.) خاطره این گروهها را زنده نگه داشتند. پلبیها ( بدنه عمومی شهروندان رومی که با سرشماری تعیین می شدند یا به عبارت دیگر “عوام” بودند. م.) که در کنار این دستهها قرار میگیرند و به عنوان مهاجرو تبعید وارد آنجا شدند، به معنای واقعی شهروند و آزاد نبودند.
به طور طبیعی توده عوام, فشار اجتماعی را بر امتیازات اشراف وارد آورد، و این فشار موجب پخش و پراکندگی نظام آزادی شد و ماهیت آن را نیز تغییر داد.
برای امثال ما که از آزادی نامتمرکز و مبهم خرسند نیستیم، عواقب وپیامد های این اِشکال و فشار حاوی درسهای ارشمندی است.
برون رفت از یک فرآیند بسیار پیچیده (که مورخان بیش از حد در مورد آن خاموش مانده اند) را میتوان در سه شکل اصلی آزادی لحاظ نمود: “الحاق و شراکت”، پیوند اقترانی یا “ادغام تفاوتها” و “بیسازمانی”. مسلم است که در تاریخ ابتدایی روم، تمام خاندان ها عنوان نجیبزاده داشتند. مورخان مواردی را متذکر شدهاند که از پذیرش دیگر خاندانها نیز برای بسط و گسترش خود سود جسته اند. مانند الحاق با آلباییها، زمانی که قبایل بزرگ آلبا را با پایبندی به برابری به آغوش کشیدند. گستردهتر شدن حق انحصاری که از این روش انجام شد، بیشتر از پذیرش مکرر افراد از طریق فرزندخواندگی، آسیبی به سیستم وارد نکرد. اتخاذ این روش برای این بود افرادی که خوی آزاد داشتند یا افرادی که شایستگی و شرافت را نمایان ساخته بودند اتحاد آن ها را به خود جلب مینمودند. ولی پذیرش افراد بیوقفه ادامه داشت و باعث واکنش شدید پاتریسیها شد و پذیرندگی خانوادهها پایان یافت.
نتیجه این شد که بخشی از خانوادههای پلبی یا عوام که برای گسترش پاتریسیها و متحد شدن با آنها بدانجا وارد شده بودند، رهبران خود را به آنها واگذار کرده و خود پلبی باقی ماندند و در طی یک جنگ سیاسی بلند مدت حق خود را برای داشتن مناصب مختلف دولتی به تدریج به رسمیت شناساندند. سپس این خانوادههای پلبی که با غرور دفاتر اداری را میچرخاندند به پاتریسیها پیوسته و طبقه نوین حاکم را تشکیل دادند: نوبلها یا اشرافی که در باشکوهترین روزگار خود بر سرنوشت رم ریاست کردند.
(درطول جمهوری روم، شریف nobilitasیک عبارت توصیفی از طبقه جتماعی بود که نشان میداد یکی از اعضای خانواده به دوره کنسولی رسیدهاست. کسانی که به خانوادههای اشرافی hereditary تعلق داشتند،نجیب بودند، اما پلبی ها که ancestors بودند نیز به عنوان “nobiles” در نظر گرفته میشدند. به این ترتیب انتقال به nobilitas به مقام کنسولی رسید که با عنوان “مرد نوین”: novus homo” “نامیده میشد یکی از مشهورترین نوبلها سیسروست. زمان شکلگیری این طبقهی متشکل از پاتریسیها و پلبیها از میانهی سده چهارم تا آغاز سده سوم پیش از میلاد بود.م.)
در طی مبارزات خود با پاتریسیها، شرایط تودهی مردم یا همان پلبیها که اکنون دارای حقوق مدنی و سیاسی شده بودند، تغییر کرد. البته این دستاوردها میتوانست دقیقا مشابه قوانین پاتریسیها هم نباشد به عنوان مثال، فرم ازدواج پاتریسیها، به مراسم و مناسکی رسمی و سنتی مقید بود ولی سایر اشکال ازدواج نیز یافت میشد و به همین دلیل است که از عبارت “ادغام و جذب تفاوتها” استفاده شده است. یا مفاد قوانین ارث نامهها و وصیت نامهها با اعلام رسمیای که در کمیسیون کوریاتیا برقرار شده بود برای پلبیها نامناسب بود. بنابراین معاملات صوری املاک شکل گرفت. ابتکارات پلبیها از کارکردهای سادهتری نسبت به اشکال باستانی که در نهایت توسط پاتریسیها نیز کنار گذاشته شدند برخوردار بود. جوهره قانون دستخوش تغییر شد. تا زمانی که تشریفات جامعه رومی به طور قدرتمند در گروههای خصوصی سازماندهی میشد، ریاست هر یک از آنها به عهده مردی قوی سپرده میشد که اراده وی با اعتقادات و آداب و سنتها انضباط یافته بود و همه قوانین ضروری در این خلاصه شده بود که به نوعی در تصمیمگیریها و تردید و دو راهیها مراقب و محافظ در برابر برخوردهای احتمالی باشد.
اما این روند رفتاری برای مردانی که از اقتدار و اراده سستتری برخوردار بودند قابل پیشبینی و محاسبه نبود. شخصیتهای ضعیفتر و مردانی که پیشتر از حیث قانونی کاملا مستقل نبودند، نمیتوانستند در معرض مداوم پیامدهای بیرحمانه اشتباهات قد راست کنند. از این رو اصلاح قوانین بر مبنای تعدیل و انسانیسازی آنها ضروری شد؛ قدرت عمومی به عنوان حامی برای محافظت از افراد شکل گرفت و مقررات به نفع این امر چندین برابر شد.
و تازه همین هم نبود، قانون ابتدایی، اعتبار اجرایی بدون ابزار زور را در اختیار داشت این سنجش و داوری از پیش پذیرفته شده بود. ماین به نبود تحریم ها در نخستین نظامهای حقوقی اشاره کرده است. اکنون، هنگامی که عدالت در یک قدرت در حوزهای وسیعتر و در کشور مستقلا فعالیت میکرد و نه دیگر به واسطه ی یک میانجی، برای اجرای اوامر خود نیاز به قدرت اجرایی داشت. آزادی در برابر این پدیدهای که برای از بین بردن آن در حال شکلگیری بود، جایگاه محکم ابتدایی خود را از دست داد. با وجود این به خاطر عادات و خلق و خوی مردم هنوز هم حاکم بود.
دیدگاهتان را بنویسید