بزرگان سنّت اسکولاستیک عصر طلایی اسپانیا به عنوان پیشتازان مکتب اتریش

بزرگان سنّت اسکولاستیک عصر طلایی اسپانیا به عنوان پیشتازان مکتب اتریش

نویسنده:خسوس هورتا دسوتو

مترجمان:محمود متوسلی،مهرزاد سعیدی‌کیا

برگرفته از کتاب اقتصاد مکتب اتریش:نظم‌ بازار و خلاقیّت کارآفرینانه

بنا به گفته‌ی فردریش فون هایک اصول نظری اقتصاد بازار، همانند عوامل اساسی لیبرالیسم اقتصادی بر خلاف تصور عموم، توسط کالوینیست‌ها و پروتستان‌های اسکاتلندی طراحی نشده‌اند بلکه از آموزه‌های دومنیکن‌ها و یسوعی‌های وابسته به مکتب سالامانکا در طول عصر طلایی اسپانیا نشئت گرفته‌اند هایک تا آنجا پیش رفت که در سال ۱۹۷۴ در سخنرانی خود به هنگام دریافت جایزه‌ی نوبل به دو اسکولاست یا مدرس اسپانیایی – لوییس د مولینا و خوان د لوگو – استناد کرد.

در واقع، در دهه‌ی ۱۹۵۰، استاد ایتالیایی، برونو لئونی،هایک را درباره‌ی ریشه‌ی اسپانیایی و کاتولیک تحلیل اتریشی اقتصاد قانع کرد. لئونی،هایک را قانع کرد که ریشه‌های برداشت ذهنی و پویای اقتصاد در اروپا نهفته است و در نتیجه باید در اروپای مدیترانه‌ای و سنت‌های آکویناسی، رومی و یونانی جست‌وجو شود تا در سنت‌های فلاسفه‌ی قرن هجدهم اسکاتلند. همچنین از خوش‌شانسیِ هایک، یکی از باهوش‌ترین شاگردانش، مارجوری گرایس هاچینسون، در این دوره، در ادبیات اسپانیایی و لاتین تخصص یافت و تحت نظارت هایک مقاله‌ای درباره‌ی سهم اسکولاست‌های اسپانیایی در سپهر اقتصاد انجام داد، اثری که در طول زمان به یک اثر کلاسیک کوچک تبدیل شده است.
این پیشتازان فکری مکتب جدید اتریشی اقتصاد، چه کسانی بودند؟ بیشترشان اساتید دومینیک ویسوعی دارای دکترین اخلاقی و الهی در دانشگاه‌ها بودند که مراکز اصلی اندیشه همچون سالامانکا و کویم‌برا را در طول عصر طلایی اسپانیا پایه‌ریزی کردند. اکنون اجازه دهید سهم اصلی ایشان را در آن چه که بعدها مؤلفه‌های اصلی تحلیل اتریشی اقتصاد را شکل داد، بررسی و تحلیل کنیم.

شاید بهتر باشد که با ذکر دیه‌گو دِ کوواروبیاس ‌اِی لیوا آغاز کنیم، پسر معمار معروف که اسقف شهر سگوویا(که در آنجا نیز در کلیسایی مدفون است شد) و برای سال‌ها وزیر پادشاه فیلیپ دوم بود. در ۱۵۵۵ کوواروبیاس بهتر از همه‌ی پیشینیان خود اساس تئوری ذهنی بودن ارزش، محور ساختار کلی تحلیل اقتصادی مکتب اتریش رابیان کرد. وی گفت که ارزش یک کالا، نه وابسته به ماهیت عینی آن، بلکه وابسته به برآورد ذهنی افراد است؛حتیٰ اگر این برآورد احمقانه باشد. وی برای روشن شدن منظورش اضافه کرد: گندم در جنوب شرقی آسیا از اسپانیا گران‌تر است، چون که آنجا مردم برای آن ارزش بیشتری قائل‌اند، اگرچه ماهیّت عینی گندم در هر دو جا یکسان است.او همچنین مطالعه‌ای درباره‌ی تحول تاریخی کاهش قدرت خرید سکّه مسی اسپانیایی تهیّه کرد و بسیاری از نتیجه‌گیری‌های نظری را که مارتین دِ آز‌پیل کوئتا و خوان دِ ماریانا و سایرین بعداً درباره‌ی تئوری مقداری پول مطرح کردند، پیش‌بینی نمود.بررسی کوواروبیاس شامل آمارهای متعددی درباره‌ی نوسان قیمت در طول قرن قبل از خود بود و با عنوان “Veterum collatio numismatum”
به معنای داستان مجموعه‌ای از سکه‌ها و به زبان لاتین منتشر شد. این اثر دارای اهمیت فراوانی است. نه فقط به این خاطر که داوانزاتی و گالیانی ایتالیایی در قرون بعد آن را ستایش کردند، بلکه همچنین و به طور خاص از آنرو که یکی از کتاب‌هایی است که کارل منگر در کتاب اصول علم اقتصادش به آن اشاره می‌نماید.سنت ذهن‌گرایی که کوواروبیاس بنیان نهاد،توسط اندیشمند بزرگ دیگری، لوئیس ساراویا د لا کاله ادامه یافت که اولین کسی بود که رابطه‌ی حقیقی میان قیمت و هزینه در بازار را روشن کرد. ساراویا دلا کاله ادعا کرد که در هر صورت هزینه‌ها پیرو قیمت‌ها هستند و نه برعکس. بنابراین، او از سال‌ها قبل، اشتباهات تئوری عینی ارزش را مطرح کرد که نظریه پردازان مکتب کلاسیک انگلیسی بعداً آن را مطرح کردند و اساس تئوری استثمار کارل مارکس و پیروان سوسیالیست او قرار گرفت. دلاکاله در اثر خود تحت عنوان «دستورالعملی برای تجار» که در حوالی سال ۱۵۴۴ در مدینا دل کامپو چاپ شد، می نویسد:
“کسانی که قیمت دقیق یک کالا را از روی کار، هزینه و ریسک‌های ناشی از فرد مبادله کننده یا تولیدکننده اندازه می‌گیرند، شدیدا در اشتباه‌اند؛ چرا که قیمت دقیق ناشی از فراوانی یا نبود کالا و پول است ونه هزینه، نیروی کار و ریسک.”
از این گذشته، سراسر کتاب در هماهنگی با سنت مدرسی فوق‌الذکر در تمرکز بر نقش محرکی که کارآفرین ایفا می‌کند، حول محور کارکرد کارآفرین _که سارویا دلا کاله او را تا جر ” می نامد_ می‌گردد؛ سنتی که به زمان پیر دو جان الیوی، سنت آنتونیو از فلورانس و به ویژه سنت برناردین از سیه‌نا باز می گردد. (روتبارد، ۱۹۵۵).

سهم قابل ذکر دیگر اسکولاست‌های اسپانیایی در معرفی مفهوم پویای رقابت به لاتین concurrentium به معنای فرآیند کار آفرینانه‌ی رقابت است که بازار را هدایت می‌کند و توسعه‌ی جامعه را پیش می‌برد. این ایده، هسته‌ی نظریه‌ی اتریشی بازار را تشکیل می‌دهد و در تقابل شدید با مدل‌های تعادلی نئوکلاسیک رقابت کامل، رقابت انحصاری و انحصار کامل است. این مفهوم همچنین اسکولاست‌ها را به این نتیجه‌گیری هدایت کرد که قیمت در مدل‌های تعادلی _ در اصطلاح ایشان قیمت‌های ریاضیاتی _که نظریه پردازان نئوکلاسیک سوسیالیستی تلاش کرده‌اند به عنوان توجیهی برای دخالت دولت در اقتصاد و برنامه ریزی بازار به کار گیرند، هرگز قابل کشف نیست. بنابراین ریموند د روور می‌نویسد: «مولینا حتّی با بیان اینکه همزمانی خرید یا یکسانی میان خریداران باعث افزایش قیمت می‌شود»، مفهوم قیمت را معرفی می‌کند. این نگاه پویا، هیچ شباهتی به مدل‌های ایستای رقابت کامل ندارد که در آنها نظریه‌پردازان سوسیالیسم بازار در قرن بیستم به طرز ساده‌اندیشانه‌ای فکر می‌کردند که قیمت را می‌توان در یک نظام بدون مالکیت خصوصی شبیه‌سازی کرد. با این حال، این جرونیمو کاستیلو د بوادیلا بود که مفهوم پویای رقابت آزاد در میان کارآفرینان را در کتاب خود تحت عنوان”politica para corregidores” یا همان خط و مشی مدیران درباری معرفی نمود که در سال ۱۵۸۵ در سالامانکا چاپ شد. او در این کتاب مثبت‌ترین بُعد رقابت و ماهیت آن را شامل تلاشی برای تقلید کردن از رقیب نشان داد. همچنین کاستیلو د بوادیلا قانون زیر را فرمول‌بندی نمود که مبنای دفاع همه‌ی اقتصاددانان اتریشی از بازار است: «قیمت کالاها در اثر فراوانی، تقلید دوجانبه و رقابت سایر فروشندگان کاهش می یابد»
به دلیل ناممکن بودن شناخت قیمت‌های تعادلی و دیگر اطلاعات ضروری برای دخالت در بازار یا اجرای مدل‌ها توسط دولت یا تحلیلگران، نوشته‌های کاردینال‌های یسوعی اسپانیایی خوان دِ لوگو و خوان دِ سالاس اهمیت فراوانی دارند، خوان دِ لوگو (۱۶۶۰- ۱۵۵۳) کنجکاو بود که قیمت تعادلی چه می‌تواند باشد و در اوایل ۱۶۴۳ نتیجه گرفت که این قیمت به بسیاری از شرایط بستگی دارد که تنها خدا می‌داند.خوان دِ سالاس به سهم خود، شانس یک حاکم را برای در اختیار گرفتن اطلاعات خاصی را در نظر گرفت که به طور پویا خلق، کشف و مدیریت شده است؛ و در پایان نتیجه گرفت که «این چیزی است که فقط خدا می‌داند و غیر خداوند نمی‌داند». به عبارت دیگر این فقط خداوند است و نه انسان که به درستی می‌تواند دانش و اطلاعاتی را بفهمد که عوامل اقتصادی با آن سروکار دارند و فقط اوست که می‌تواند تمام شرایط خاص زمانی و مکانی را دریابد.همان‌گونه که خواهیم دید، آثار لوگو وسالاس سه قرن قبل‌تر، مهم ترین آثار علمی متفکرین برجسته‌ی اتریشی (و به ویژه هایک و میزس) را پیش بینی کرده بودند.
عنصرحیاتی دیگری که بعدها محور تحلیل اقتصاد اتریشی شد، اصل ترجیح زمانی است که مطابق با این اصل، درصورت مساوی بودن همه‌ی شرایط، کالاهای حال به کالاهای آینده ترجیح دارند، این دکترین‌ها توسط مارتین دِ آزپیل کوئتا یا همان ناواروی معروف دوباره کشف شد که آن را از گیلس دِ لوسنز،یکی از معروف‌ترین شاگردان سنت توماس آکوئیناس، گرفته بود که در اوایل سال ۱۲۸۵ عنوان کرده بود،کالاهای آینده در مقایسه با کالاهای موجود در دسترس ارزش پایین‌تری دارند و برای صاحبان خود مشابه مطلوبیت فعلی ایجاد نمی‌کنند. به این دلیل حسب عدالت آن‌ها ارزش پایین تری دارند.
اسکولاست‌ها تأثیر مخرب و انحرافی تورم را نیز بررسی کرده‌اند و آن را به مثابه هر سیاست دولتیِ نقدینگی در نظر می‌گرفتند. در این زمینه، معروف‌ترین کار اثر کشیش خوان دِ ماریانا تحت عنوان «در باب تغییر پول»است. در این کتاب که اولین بار در سال ۱۶۰۵ منتشر شد، ماریانا، خط و مشی به کار گرفته شده توسط مقامات عصر خود را به نقد گرفت که به صورت تعمدی ارزش سکه‌های مسی را پایین می‌آوردند.اگرچه ماریانا از واژه‌ی تورم که در آن زمان ناشناخته بود، استفاده نمی‌کند،اما تبیین می‌کند که این پدیده باعث افزایش در قیمت‌ها می‌شود و بی‌نظمی را در اقتصاد گسترش می‌دهد. از این گذشته، ماریانا سیاست اتخاذ سقف قیمت برای مقابله با آثار تورم را نقد می‌کند و معتقد است این سیاست نه فقط قادر به تولید نتایج مثبت نیست بلکه شدیداً برای فرایند تولید مضر است. سهم ماریانا بهبود نوشته‌ی کلان‌نگر و در نتیجه ساده‌تر مارتین دِ آزپیل کوئتا در ۱۵۵۶ است و آنچه که قبل از آن کوپرنیکوس (۱۵۲۶) در کتاب خود تحت عنوان «در باب ضرب سکه»ارائه کرده است. این دو نفر از اولین کسانی بودند که به طور ساده و کاملاً مکانیکی نظریه‌ی مقداری پول در شکل رایج امروزی را ارائه کردند.
اسکولاست‌های اسپانیایی بر نظریه‌ی بانکداری نیز تأثیر بسیار مهمی داشتند. به عنوان مثال، می‌توان از انتقاد صریح دکتر ساراویا دِ لا کاله، درباره‌ی اقدام به بانکداری ذخیره‌ی جزئی نام برد؛ به این معنا که استفاده‌ی انتفاعی از طریق اعطای وام به اشخاص ثالث از محل پولی که در سپرده‌ی تقاضا نزد بانکداران است، غیرقانونی است و گناه سنگینی محسوب می‌شود. این دکترین کاملاً با دکترین کلاسیکی هماهنگ است که نویسندگان رومی بنا نهاده‌اند و طبیعتاً از ذات،علت و ماهیت حقوقی قرارداد سپرده‌ی نامنظم پولی ناشی می‌شود. کوئتا و مرکادو نیز تحلیل دقیقی از فعالیت بانکداری انجام داده‌اند و اگر چه اهمیت اثرشان به درجه‌ی اهمیت اثر کاله نمی‌رسد اما حاوی بررسی بی‌عیب و نقصی است از مقرراتی که از نظر حقوقی، حسب عدالت باید در قرار داد سپرده پای بانکی دیده شود. تمامی نویسندگان فوق‌الذکر، به طور ضمنی لازم می‌دانند که بانک‌ها با ذخیره‌ای صد در صدی عملیات خود را انجام دهند و این پیشنهاد محور تحلیل مکتب اتریش در باره‌ی نظریه‌ی اعتبار وادوار‌تجاری شد. تحلیلی با پیچیدگی کمتر و در نتیجه قابل فهم‌تر از بانکداری ذخیره جزئی،تحلیل مولینا و لوگو است، تا جایی که دمپسی” بر این باور است که اگر این نویسندگان آن چنان که میزس،هایک و دیگر نظریه‌پردازان مکتب اتریش بعداً نشان دادند با جزئیات و آثار نظری بانکداری ذخیره‌ی جزئی آشنا بوده‌اند، و اگر آنها با فرآیند گسترش اعتبار و تورم امانتی آشنا بوده‌اند که از رویه‌ها ناشی می‌شود، در آن صورت حتا مولینا، لزیو و لوگو هم آن را فرآیندی غیرقانونی و گسترده‌ای از رباخواری نهادی می‌دانستند.
باوجود این شایان ذکر است که مولینا اولین نظریه‌پردازی بود که نشان داد به طور کلی، سپرده‌ها وپول بانک همانند پول نقد بخشی از نقدینگی را تشکیل می‌دهند. در واقع، در ۱۵۹۷، مولینا این ایده‌ی بنیادی پنینگتون در ۱۸۲۶ را سال‌ها قبل مطرح کرد که: اگر پولی که بانک‌ها با ثبت سپرده و صدور چک، توسط سپرده گذاران تولید می‌کنند نبود، حجم کل تراکنش پولی بازار، قابل پرداخت با میزان پول نقدی که در دست جابه جا می‌شود هم نمی‌بود. در نتیجه، در اثر فعالیت مالی بانک‌ها کمیت جدیدی از پول در شکل سپرده از هیچ درست می‌شود و این پول در مبادلات استفاده می‌شود.
نهایتاً، ماریانا کتاب دیگری نوشت که پس از مرگش در ۱۶۲۵ منتشر شد.در این کتاب ماریانا به تحلیلی کاملا اتریشی‌گونه درباره‌ی امکان‌ناپذیری این امر روی آورد که دولت به علت کمبود اطلاعات بتواند یک جامعه‌ی متمدن را براساس فرامین اجباری سازماندهی کند. به واقع، برای دولت ممکن نیست که اطلاعات لازم برای بهبود کیفیت فرامین خود را به دست آورد. در نتیجه، دخالت آن منجر به ایجاد بی‌نظمی و آشوب می‌شود. ماریانا درباره‌ی حکومت می‌نویسد «اشتباه بزرگی است که نابینا بخواهد بینا را هدایت کند». او اضافه می‌کند که دولت حداقل از نظر اوضاع و احوال، نه مردم را می‌شناسد و نه اتفاقات را، چیزی که برای موفقیت لازم و ضروری است. لاجرم مرتکب خطاهای جدی فراوانی می‌شود و در نتیجه مردم گرفتار می‌شوند و چنین حکومت بی‌بصیرتی را سرزنش می‌کنند. ماریانا نتیجه ‌گیری می‌کند که قدرت و فرمان گیج‌کننده هستند و وقتی که قوانین خیلی زیادی وجود دارد که قابل تبعیت یا حتی قابل فهم نیستند، احترام به تمام آنان از بین می‌رود. اسکولاست‌های عصر طلایی اسپانیا توانستند آنچه را تبیین کنند که بعداً اصول کلیدی نظری مکتب اتریشی اقتصاد بود. از جمله نظریه‌ی ذهنی بودن ارزش (کوواروبیاس)، رابطه‌ی میان قیمت و هزینه(کاله)، ماهیت پویای بازار و امکان‌ناپذیری تحقق مدل تعادل (لوگو و سالاس)مفهوم پویای رقابت به معنی فرآیندی از رقابت میان فروشندگان (بوادیلا و مولینا). اصل ترجیح زمانی (کشف مجدد توسط کوئتا)، تأثیر اختلال‌زای عمیقی که تورم روی اقتصاد واقعی می‌گذارد (ماریانا کوواروبیاس و کوئتا) تحلیل انتقادی بانکداری ذخیره‌ی جزنی (کاله و کوئتا)، درک این که سپرده‌های بانکی بخشی از نقدینگی را تشکیل می‌دهند (مولینا و لوگو)، غیرممکن بودن سازماندهی جامعه از طریق فرامین اجباری، چراکه اطلاعات ضروری برای بهبود کیفیت چنین فرمان‌هایی در دست نیست (ماریانا) و سنت طرفداری از آزادی‌های فردی که هر مداخله‌ی غیرضروری در بازار نقض حقوق طبیعی است (ماریانا).
در نتیجه دلایل محکمی وجود دارد که باعث می‌شود، این گونه نتیجه‌گیری کنیم که اگر چه مفهوم پویا و ذهنی بازار در سال ۱۸۷۱ توسط منگر تعریف و توسعه داده شد، اما این مفهوم در اسپانیا ریشه داشت. در آنجا و به ویژه در مکتب سالامانکا است که ریشه‌های فکری سنت اتریشی اقتصاد را می‌یابیم. همچون مکتب اتریشی جدید و در تضاد کامل با پارادایم نئوکلاسیک، بیش از هر چیز مکتب سالامانکا از رئالیسمی قوی و دقتی زیاد در فرضیات تحلیلی خود برخوردار است.
————————-
پاورقی

اسکولاستیک به معنای حکمت مدرسه‌ای است. ریشه‌ی کلمه اسپانیولی است و از کلمه‌ی اسکولا به معنای مدرسه گرفته شده اس.ت از پیشتازان اسکولاستیک توماس آکویناس قدیس بود.این مکتب، در دوره‌ی تسلط کلیسا بر جامعه‌ی اروپایی رشد چمشگیری داشتند در واقع نفوذ کلیسا در آموزش را نشان می‌دهد؛ مثلاً درباره‌ی چرخش خورشید دور زمین یا بسط تئوری افلاطونی نقش به سزایی داشت. افکار کلیسا به نحو دلخواه از تسلّط بر آموزش و پرورش گسترش پیدا می‌کرد که دخالت گسترده‌ی دین در سیاست را نشان می‌داد. یعنی پایه‌ی تفکرات جامعه‌ی اروپایی مذهبی بود.

اشتراك گذاری نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.