گریز‌نا‌پذیری ادعایی سوسیالیسم

گریز‌نا‌پذیری ادعایی سوسیالیسم

برگرفته از کتاب آشوب برنامه‌ریزی شده

نویسنده: لودویگ فون میزس

برگردان به پارسی: محسن رنجبر

رهبران روشنفکر ملت‌ها، مغلطه‌هایی را که در شرف نابود‌سازی آزادی و تمدن غربی هستند، پدید آورده‌ و اشاعه داده‌اند. روشنفکران به تنهایی مسوول قتل‌عام‌هایی‌اند که از نشانه‌های ویژه قرن ما هستند. تنها آنها می‌توانند این روند را وارونه کنند و راه را برای حیات دوباره آزادی هموار سازند.

بسیاری از افراد بر این باورند که گریزی از پیدایی توتالیتاریسم نیست. می‌گویند که «موج آینده»، بشر را بی‌آنکه راه گریزی داشته باشد، به سوی نظامی می‌برد که در آن همه امور انسانی از سوی دیکتاتور‌های قدر‌قدرت مدیریت می‌شود. مبارزه با فرامین اسرار‌آمیز و نا‌شناخته تاریخ سودی ندارد.

حقیقت این است که بیشتر افراد از جسارت و توانایی ذهنی لازم برای ایستادگی در برابر نهضتی همگانی، هر اندازه هم زیان‌بار و نسنجیده باشد، بی‌بهره‌اند. بیسمارک روز‌گاری عدم آنچه را که شجاعت مدنی یا به بیان دیگر، دلیری در پرداختن به مسائل عمومی از سوی هموطنانش می‌خواند، محکوم کرد. اما شهروندان دیگر کشور‌ها نیز هنگامی که با خطر دیکتاتوری کمونیستی روبه‌رو می‌شدند، دلیری و عقلانیت بیشتری از خود نشان نمی‌دادند یا به آرامی و بی‌سر و صدا یا با ترس و کم‌دلی ایراد‌هایی پیش‌پا‌افتاده را بر زبان می‌آوردند.

نقد تنها برخی ویژگی‌های تصادفی برنامه‌های سوسیالیستی، مبارزه با سوسیالیسم نیست. با حمله به موضع بسیاری از سوسیالیست‌ها درباره کنترل طلاق و تولد یا اندیشه‌های آنها پیرامون هنر و ادبیات، سوسیالیسم را رد نمی‌کنیم. مخالفت با پا‌فشاری مارکسیست‌ها بر اینکه نظریه نسبیت یا فلسفه برگسون یا روان‌کاوی، مهملات «بورژوازی» است، کفایت نمی‌کند. آنهایی که تنها گناه بلشویسم و نازیسم را گرایش‌های ضد‌مسیحی‌شان می‌دانند، به گونه‌ای ضمنی باقی این برنامه‌های خون‌بار را یکسره تایید می‌کنند.

از سوی دیگر، ستایش نظام‌های توتالیتر به خاطر دستاورد‌های ادعایی آنها که هیچ ارتباطی با اصول سیاسی و اقتصادی‌شان ندارد، حماقت محض است. معلوم نیست که گفته‌هایی مبنی بر اینکه قطار‌ها در ایتالیای فاشیستی طبق برنامه حرکت می‌کردند و تعداد تخت‌های نا‌مرغوب هتل‌ها رو به کاهش بود، درست است یا خیر؛ اما این موضوع به هر روی اهمیتی در مساله فاشیسم ندارد. هوا‌خواهان این مشرب با فیلم، موسیقی و خاویار روسیه از خود بی‌خود می‌شوند. اما در کشور‌های دیگر و تحت دیگر نظام‌های اجتماعی، موسیقیدانان بزرگ‌تری زندگی می‌کردند؛ فیلم‌های خوبی در دیگر کشور‌ها نیز ساخته می‌شد و بی‌تردید مزه مطبوع خاویار نیز امتیازی برای ژنرال استالین نبود. زیبایی بالرین‌های روس یا ساخت یک نیرو‌گاه بزرگ برق در دنایپر هم قتل عام کولاک‌ها را جبران نمی‌کند.

خوانندگان مجله‌های فیلم و طرفداران سینما به دنبال فیلم‌هایی دل‌انگیز و خوش‌منظره‌اند. نمایش‌های پر زرق و برق اپرایی فاشیست‌ها و نازی‌ها و رژه گردان‌های ارتش سرخ، دوست‌داشتنی و خواستنی‌اند. گوش دادن به سخنرانی‌های رادیویی دیکتاتور سر‌گرم‌کننده‌تر از مطالعه رساله‌های اقتصادی است. کارآفرینان و فن‌شناس‌هایی که زمینه را برای پیشرفت اقتصادی می‌چینند، در انزوا فعالیت می‌کنند. کار‌شان مناسب آن نیست که روی پرده سینما به تصویر کشیده شود، اما دیکتاتور‌ها که سخت سر‌گرم گستراندن مرگ و ویرانی‌اند، به گونه‌ای شگفت‌آور جلوی چشم عموم مردم هستند. با لباس نظامی بر تن، بورژوازی بی‌روح و پژمرده در لباس‌های ساده را از نگاه سینما‌رو‌ها پنهان می‌کنند.

مسائل مربوط به سازماندهی اقتصادی جامعه برای گفت‌وگوی نه چندان جدی در میهمانی‌های متداول عصرانه مناسب نیست. همچنین در گردهمایی‌هایی عمومی‌ای که سخنرانی‌های غرای عوام‌فریبانه در آن‌ها انجام می‌شود، به خوبی نمی‌توان به این مسائل پرداخت. این‌ها موضوعاتی جدی‌اند. به مطالعاتی دقیق و پر‌زحمت نیاز دارند. نباید با سبکسری به آن‌ها پرداخت.

تبلیغات سوسیالیستی هیچ‌گاه با مخالفتی آشکار روبه‌رو نشد. نقد ویرانگری که اقتصاد‌دانان، بیهودگی و امکان‌نا‌پذیری برنامه‌ها و مشرب‌های سوسیالیستی را به میانجی آن نشان دادند، به شکل‌دهندگان افکار عمومی نرسید. دانشگاه‌ها نه تنها در اروپای قاره‌ای که در آن تحت مالکیت و مدیریت دولت بودند، بلکه حتی در کشور‌های آنگلو‌ساکسون، عمدتا زیر سلطه فضل‌فروشان سوسیالیست و دخالت‌گرا بودند. سیاستمداران و دولتمردان که نگران بودند که مبادا محبوبیت خود را از کف دهند، با شور و شوق از آزادی دفاع نکردند. سیاست آرام‌بخشی که وقتی در مورد نازی‌ها و فاشیست‌ها به کار بسته می‌شد، نقد‌های زیادی را به خود دیده بود، چندین دهه به گونه‌ای فرا‌گیر در قبال همه دیگر گونه‌های سوسیالیسم به کار بسته شد. این سر‌خوردگی بود که نسل در حال رشد را به این باور رساند که پیروزی سوسیالیسم گریز‌نا‌پذیر است.

این درست نیست که توده‌ها با جوش و خروش در پی سوسیالیسم هستند و هیچ راهی برای ایستادگی در برابر آن‌ها وجود ندارد. توده‌ها به این خاطر جانب سوسیالیسم را می‌گیرند که به تبلیغات سوسیالیستی روشنفکران اطمینان می‌کنند. روشنفکران افکار عمومی را شکل می‌دهند، نه مردم عادی. این توجیهی سست از سوی روشنفکران است که باید در برابر توده‌ها سپر انداخت. آنها خود، اندیشه‌های سوسیالیستی را پدید آورده‌اند و در گوش توده‌ها خوانده‌اند. هیچ کار‌گر یا کار‌گر‌زاده‌ای به گسترش برنامه‌های دخالت‌گرایانه و سوسیالیستی کمک نکرده.

نویسندگان آنها همه از محیطی بورژوازی بر‌آمده‌اند. مردم عادی نوشته‌های پیچیده ماتریالیسم دیالکتیک، دستنوشته‌های هگل، پدر مارکسیسم و ناسیونالیسم ستیزه‌جویانه آلمانی، کتاب‌های جورج سورل، ژانتیل و اشپنگلر را نمی‌خواندند. این نوشته‌ها توده‌ها را مستقیما بر‌نمی‌انگیخت. این روشنفکران بودند که آنها را رواج دادند.

رهبران روشنفکر ملت‌ها، مغلطه‌هایی را که در شرف نابود‌سازی آزادی و تمدن غربی هستند، پدید آورده‌اند و اشاعه داده‌اند. روشنفکران به تنهایی مسوول قتل عام‌هایی‌اند که از نشانه‌های ویژه قرن ما هستند. تنها آنها می‌توانند این روند را وارونه کنند و راه را برای زندگی دوباره آزادی هموار سازند. نه نیرو‌های خیالی «تولیدی مادی»، بلکه خرد و اندیشه‌ها روند امور انسانی را تعیین می‌کنند. آنچه برای متوقف ساختن گرایش به سوسیالیسم و استبداد نیاز است، شجاعت اخلاقی و معرفت عمومی است.

اشتراك گذاری نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.